کتاب فیض بوک اثر ناصر فیض، مجموعهای از ۷۰ قطعه شعر طنز است که با زبان ساده و روان، موضوعات اجتماعی و سیاسی را در قالبهای کلاسیک به تصویر میکشد. شاعر در این اثر با بهرهگیری از زبان معیار و محاوره، اشعاری سرشار از انتقاد و خلاقیت ارائه کرده که برای مخاطبان جذاب و قابللمس است.
محصولات مرتبط
«فیض بوک»؛ مجموعهای طنز و متفاوت از ناصر فیض
ناصر فیض، شاعر شناختهشده طنزپرداز، با کتاب فیض بوک مسیر جدیدی در دنیای شعرهای طنز خود ایجاد کرده است. این مجموعه شعر که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده، با زبان ساده، محاورهای و سرشار از شوخیهای انتقادی، رنگوبویی متفاوت نسبت به آثار پیشین او دارد.
چرا «فیض بوک» خاص است؟
کتاب فیض بوک از نامش تا محتوایش خلاقیت و نوآوری را به نمایش میگذارد. نام کتاب ترکیبی هوشمندانه از نام خانوادگی نویسنده و شبکه اجتماعی معروف «فیسبوک» است که بلافاصله توجه مخاطب را جلب میکند. اما جذابیت کتاب تنها به نام آن محدود نمیشود؛ اشعار این مجموعه از سادگی بیان و رویکرد انتقادی بالایی برخوردارند.
تفاوتهای «فیض بوک» با آثار قبلی ناصر فیض
به گفته ناصر فیض، فیض بوک برخلاف آثار قبلی او مانند املت دستهدار و نزدیک ته خیار، از یکدستی بیشتری برخوردار است. در کتابهای پیشین، اشعار و متنهایی از دورههای مختلف کنار هم قرار گرفته بودند، اما در فیض بوک، تمام اشعار کاملاً جدید هستند و مخاطب آنها را برای اولین بار میخواند. همچنین، این کتاب لحن انتقادی قویتری دارد و با طنزی تیزتر و خلاقانهتر مخاطب را همراه میکند.
طنز تازه، ساده و صمیمی
آنچه فیض بوک را از دیگر مجموعههای ناصر فیض متمایز میکند، طنز پررنگ و ساده آن است. شاعر در این کتاب، بدون پیچیدگیهای معمول، دغدغهها و حرفهایش را به زبانی روان و قابلفهم بیان میکند. این سادگی باعث شده مخاطبان گستردهتری با اشعار ارتباط بگیرند.
فیض بوک توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. اگر به طنزپردازی خلاقانه، متفاوت و در عین حال ساده علاقه دارید، این کتاب میتواند انتخابی عالی باشد.
من چهره ای در آینه ها دیدم از خودم
این بارِ هفتم است که ترسیدم از خودم
شش بار پیش هم که در آئینه زُل زدم
از خاطرم نرفته که گُرخیدم از خودم
در پنجمین نگاه که کردم به آینه
جز سایه هیچ چیز نمی دیدم از خودم
گفتم جُکی برای خودم، پُر بَدَک نبود
از خنده پیش آینه، ترکیدم از خودم
وقتی که چشم های من از خنده شد پُر آب
خود را در این مکاشفه باریدم از خودم
آن شخص ناشناس که آمد درون من
جا تنگ شد برایم و کوچیدم از خودم
با این که من مفسّر شعر معاصرم
یک بیت تا به حال نفهمیدم از خودم
حتی همین غزل که برای چه گفته ام!
هرچند بیست مرتبه پرسیدم از خودم
آری از آسمان به زمین می توان رسید
من هم به این رسیدم و شعریدم از خودم!
دیدگاه خود را بنویسید