سیدمحمدحسین راجی، پژوهشگر و نویسنده کتاب «صعود چهل ساله»، «زن، زندگی، آزادی» کتاب تازهای را از دوران پهلوی منتشر کرده است؛ «خدا زاده» اثری است که همزمان با کتاب «خود خدا» منتشر شده است. او در این کتاب به بیان ماجراهای واقعی از زندگی محمدرضا پهلوی میپردازد اما اساس این اطلاعات منابع پس از انقلاب نیست، بلکه به سراغ کتابهای خارجی درباره ایران دوران پهلوی و شخصیت شاه پدر و پسر رفته است تا رویدادهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... را با نگاهی تازه بررسی کند. در کتاب «خدا زاده» مستندات ناشنیده شاهی که از ایران گریخت را دقیق تر بخوانید.
محصولات مرتبط
در ادامه برشی از این کتاب را میخوانید:
من به کلی هم تنها نیستم، زیرا نیرویی که دیگران نمیبینند مرا همراهی میکند. یک نیروی عرفانی. وانگهی من پیامهایی دریافت میکنم. پیامهای مذهبی. من خیلی مذهبی هستم. به خدا باور دارم و همواره گفتهام که اگر هم خدا وجود نمی داشت باید اختراعش میکردیم. واقعاً این آدمهای بدبختی که خدا ندارند مرا سخت متأثر میکنند. نمیتوان بدون خدا زندگی کرد. من از پنج سالگی با خدا زندگی میکنم از زمانی که الهاماتی به من شد.
فالاچی: الهامات، اعلی حضرت؟!
محمدرضا پهلوی: بله، الهامات، تجلیات.
فالاچی: از که؟ از چه؟
محمدرضا پهلوی: از پیامبران. آه تعجب میکنم که نمیدانستید. همه میدانند که الهاماتی به من شده است. من حتی این را در زندگینامهام نوشتهام. در کودکی دو بار به من الهام شده است یک بار در پنج سالگی و بار دوم در شش سالگی در نخستین بار من حضرت قائم را دیدم که بنا بر مذهب ما غایب شده است تا روزی بازگردد و جهان را نجات دهد. در آن روز من دچار یک حادثه شدم و روی یک صخره افتادم و این او بود که مرا نجات داد. او خود را میان من و صخره جا داد. من این را نمیدانم زیرا او را دیدهام نه در رؤیا در واقعیت. واقعیت مادی، می فهمید؟
دیدگاه خود را بنویسید