اگر کاری نکند و یک جا بنشیند، همان کودکِ تودل برو است که وقتی لبخند میزند، احساس میکنی با هر لحظه لبخندش میشود یک روز شادی کرد، امّا وقتی همنشین و هم سخنت میشود، ورق برمیگردد. دیگر در مقابلت یک کودک نمی بینی. کسی را میبینی که از بزرگی فقط قد و قامتش را ندارد. چیزهایی میداند که بزرگترها وقتی کوچک بودند، حتّی از ذهنشان عبور هم نمیکرد. به قدری در بازیهایی که هدیۀ پدر و مادرش بوده!! نقشهای جور و ناجور دیده و به اندازهای خیالات هپروتی به جانش تزریق شده که دیگر صفای دوران کودکی را ندارد. او دیگر کودک نیست! در این کتاب ابتدا با موضوع مهمی به نام نقش خیال و تفکر در تربیت فرزند روبرو میشوید. تغییری که بازیهای رایانهای در دیدگاه فرزندان ما نسبت به مفاهیم کلیدی و مقدس ایجاد میشود،بحث دیگری است که در این کتاب آمده است.
دیدگاه خود را بنویسید