کتاب "رسا" به قلم علی هاشمی این بار به سراغ زندگی نامه قدرت الله میرزایی رفته که از رزمندگان صنعتگر دفاع مقدس می باشد.قدرت الله میرزایی کسی است که از جنگ با آن همه چهره های زشت، توسعه و تولید ساخت. خودکفایی به باور آورد و دیگران را آرزو به دل گذاشت.
محصولات مرتبط
کتاب را که روایتگر بخشی از مجاهدتها و تلاش های شبانه روزی برادر ارجمند قدرت الله میرزایی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس است، در واقع بیانگر نوع نگاه و اقدامات عملی نسل انقلاب و فرزندان خمینی است که با احساس تکلیف الهی، در راه دفاع و پاسداری از انقلاب اسلامی و دفع تجاوز به میهن اسلامی، تلاش و جانفشانی بی مانندی از خود نشان دادند.
برادر میرزایی بنا بر توانمندیها و علایق و آرمان های شخصی، عمدتا در حوزه تعمير، بازسازی و تولید سلاح و مهمات موردنیاز رزمندگان اسلام با استفاده از منابع و امکانات داخل کشور فعال بوده است.
از این رو، این کتاب حاوی نکات و اطلاعات مهمی در خصوص نقش و تأثیر جنگ تحمیلی در ایجاد و توسعه و تقویت زیرساخت های فنی و صنعتی کشور برای کسب توانمندی در راستای رفع نیازهای جبهه و جنگ است که به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، این عامل در ارتقای توان فنی و صنعتی کشور بعد از جنگ، نقش و تأثیر بسزایی داشته است.
به امید آنکه دیگر تلاشگران این عرصه نیز با ثبت و انتشار خاطرات ارزشمند خود، واقعیت ها و حقایق تاریخی آن دوران را حفظ کنند.
.
خاطرات موشکی آقای قدرت الله میرزایی
اول توضیح بدهم که پشت لانجرهای پرتاب کننده موشک باز است و فقط آرپی جی۷ با توجه به این ویژگی، شرایطی دارد که اول پرتاب می شود و سپس موشکش حرکت می کند. یک روز قرار شد از موشکی که تمام کارهایش را انجام داده بودیم و ظاهرا به نتیجه رسیده بود، عکس بگیریم.
ما یک لوله ساده درست کردیم و موشک یا همان راکت کوچک پنجاه سانتی متری خودمان را داخل آن گذاشتیم. پایه ای هم برایش تعبیه کرده بودیم.
آن روزهای چون امکانات و اطلاعات ما کم بود، موشک ها را با فتیله روشن می کردیم و خودمان عقب می رفتیم تا موشک شلیک شود. برای این موشک تمام جوانب را سنجیده و دیگر مطمئن بودیم که موشک شلیک می شود و مشکلی ندارد.
به یکی از بچه ها به نام سیف الله حیدری گفتیم که در فاصله ای مطمئن قرار گرفته و از موشک عکس بگیرد. در نهایت، فتیله را روشن کردیم که یک دفعه انفجاری صورت گرفت. البته من مطمئن بودم که خطری برای شخص ندارد؛ چون لانچرش بسیار قوی بود و چنانچه انفجاری هم رخ میداد، به سمت جلو میرفت و اگر هم به طرف عقب می آمد، کسی پشت آن نبود.
این دوستمان که یکی از بچه های کارخانه توحید بود، در فاصله حدودا سه چهار متری موشک قرار گرفته و انگشتش روی دکمه دوربین و آماده عکس انداختن بود که با منفجر شدن موشک به صورت غیرارادی عکس قشنگی از دود و آتش گرفت. بعد هم رو به ما کرد و گفت: نزدیک بود ما را بگشی.» گفتم: «نترس اینجا کشته نمی شوی. این اتفاق بی خطر بود.»
دیدگاه خود را بنویسید