«دخترم ناهید» رمانی نوشته حسینعلی جعفری؛ درباره دختر کردی است که در کنار رودخانه و پای کوههای بلند کردستان در برابر دشمن ایستادگی کرد. این اثر برداشت آزادی از زندگی و زمانه شهید ناهید فاتحی کرجو است.
محصولات مرتبط
«صبح آفتابنزده راه افتادند. باز هم پیاده. ناهید و ده نفر مسلح. باد سرد هو میکشید و نرمهبرفها را به سر و صورتشان میکوبید. درختها بیبرگ و بار و یخزده، ایستاده بودند و دست بر دست میکوفتند. دماغ ناهید سرخ شده بود و تیر میکشید. پاهایاش زقزق میکرد. دیگر حال و جان نداشت. شکنجهها اثرش را گذاشته بود. از ده دور شده بودند که آفتاب رنگپریده زمستانی نرم نرم از سینهکش کوه بالا آمد. آفتاب هم حال و جانی نداشت که برفها را آب کند که باد را سرجایاش بنشاند که درختها را بیدار کند که ناهید را گرم کند. کاکرئوف، دوربین به گردن، جلوجلو میرفت و گاهی دوربین میکشید و دور و بر را میپایید. رسیدند به جویباری کوچک. نزدیک زردآلوی کهنسالی که عریان زیر برف ایستاده بود. جویبار برای خودش آواز میخواند و میدوید سمت دره. نرمهبخاری از جویبار برمیخاست و محو میشد.»
دیدگاه خود را بنویسید