کتاب ستاره ها چیدنی نیستند به قلم حجتالاسلام محمدعلی حبیباللهیان در زمستان ۱۴۰۰ توسط نشر معارف برای اولین بار منتشر شده است. این کتاب که در دستهی رمانهای ایرانی قرار میگیرد دربارهی زندگی دختری آمریکایی به نام سارا است که به دنبال یافتن پاسخ برخی پرسشهای اساسی که ذهنش را مشغول کرده است به مرکز مطالعات اسلامی نیویورک مراجعه میکند و داستان زندگیاش دچار تغییراتی میشود. این داستان برگرفته از یک روایت واقعی است.
محصولات مرتبط
کتاب ستارهها چیدنی نیستند که تلفیقی از داستان و واقعیت است، از زندگی دختری آمریکایی الهام گرفته شده است. دختر آمریکایی داستان که سارا نام دارد برای دفاع از حقوق زنان در موسسهای در آمریکا مشغول به کار است. در یکی از فعالیتهای این موسسه که زیر نظر وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا است فعالان این موسسه به بهانهی نجات زنان مسلمان به تخریب چهرهی حجاب میپردازند و این جریان باعث ایجاد سوالات و تضادهایی در ذهن سارا میشود. سارا در پی یافتن پاسخ سوالات ذهنی خود، به همراه دوستش ماشا به مرکز مطالعات اسلامی نیویورک مراجعه میکنند و در این بین با سلسلهی جلسات «برای همهی خانمهای دنیا» آشنا میشوند. در این جلسات سخنران به بررسی مقولهی حجاب از زوایای مختلف میپردازد و مسالهی حجاب را در ادیان و جوامع مختلف بررسی میکند.
رمان ستاره ها چیدنی نیستند در سیزده فصل نگارش شده است که این فصول عبارتند از: رویای آزادی، نگاه سیاه، نگاه سفید، تقابل سیاه و سفید، از خاتون تا بانو، گل و گلاب، من برهنه نیستم، الههی خانه، مدرن و عفیف، واجبتر از نان شب، توطئهی بزرگ، زنها فرشتهاند و ستارهها چیدنی نیستند. در هر کدام از این فصول حجتالاسلام محمدعلی حبیباللهیان در بستر داستانی پر از وقایع مختلف و فراز و نشیب و چاشنی عاشقانه به بررسی و بیان حقوق زن در اسلام، نحوهی برخورد جوامع غربی با حقوق زن و موضوعاتی از این دست پرداخته است.
از جمله نقاط قوت کتاب بررسی دقیق و با استدلال منطقی و به دور از تعصب و با ارجاع به بیش از صد منبع مورد تایید موضوع حجاب و حقوق زن در اسلام است. حجتالاسلام محمدعلی حبیباللهیان در این کتاب کوشیده است تا در قالب رمان به بررسی این پرسش که آیا حجاب مانع آزادی زن است و یا به او عزت میدهد و یافتن پاسخ این پرسش بپردازد.
دختر آمریکایی داستان ستارهها چیدنی نیستند پس از چندین بار شرکت در جلسات نشست «برای همهی خانمهای دنیا» در مرکز مطالعات اسلامی و پس از مباحثه با سخنران و مدعوین جلسات، اسلام را میپذیرد و پوشش اسلامی را برای خود انتخاب میکند. پس از این تصمیم سارا با تمسخر و کنایههای خانواده و اطرافیانش مواجه میشود و مشکلات مختلفی در این زمینه برای او ایجاد میشود. در این بین و در خلال این جلسات سارا با فرهاد که دانشجوی جامعهشناسی است آشنا میشود و کمکم علاقهای بین این دو نفر شکل میگیرد و مسیر زندگی سارا به طور کل تغییر میکند. تغییر مسیر زندگی سارا بر روی دوستش ماشا نیز اثر میگذارد و او نیز به اسلام روی میآورد. هرچند داستان گرهها و پیچیدگیهای مختلفی دارد ولی در نهایت اتفاقات خوشایندی برای دختر آمریکایی داستان رخ میدهد و تغییرات خوشایندی را در مسیر زندگیاش تجربه میکند.
به گفتهی حجتالاسلام محمدعلی حبیباللهیان نویسندهی این اثر، از آنجا که همهی ماجرای این کتاب در فضای جامعهی آمریکا اتفاق میافتد، مطالب ارائهشده در کتاب ستارهها چیدنی نیستند فراملیتی و فرادینی هستند و رنگ و بوی دینی ندارند. وی برای ارجاع دقیق و مستند مطالب بیانشده در کتاب، به مطالعهی بیش از ۶۰۰ کتاب و نکتهبرداری از آنها پرداخته است.
محمدعلی حبیباللهیان با پذیرفتن برخی نقاط ضعف کتاب و با اشاره به اینکه خود را داستاننویس نمیداند دربارهی هدف اصلی خود از نگارش این کتاب میگوید: «هدف اولیه، اقناع ذهن مخاطب است و با جنبه داستان، ذهن مخاطب اقناع نمیشود. از سوی دیگر به سمت قالب داستانی رفتیم که به جای استدلالهای خشک و متطقی یک تلطیف ایجاد شود و رنگ و بویی از داستان داشته باشد.». به گفتهی نویسنده «در این کتاب، این مهم مورد تاکید قرار گرفته است که پوشش، مساله زنانه نیست و مربوط به انسانیت انسانها است.»
خواندن کتاب ستارهها چیدنی نیستند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر شما به خواندن کتابها و رمانهای معاصر ایرانی علاقمندید و به خواندن کتابهایی با زمینهی فلسفهی دین تمایل دارید این کتاب به شما پیشنهاد میشود.
چرا باید این رمان را بخوانیم؟
حجتالاسلام محمدعلی حبیباللهیان در رمان ستاره ها چیدنی نیستند در میان داستان زندگی سارا که با فراز و نشیبهایی همراه است به بررسی مسالهی حجاب پرداخته است و این موضوع را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده است که مطالعهی آن میتواند تصویر روشنتری از این مساله در دین اسلام به خواننده بدهد. این کتاب به شما کمک خواهد کرد تا بتوانید پرسش «آیا حجاب آزادی را از زنان میگیرد؟» را واکاوی کرده و به پاسخ مناسبی برسید.
درباره محمدعلی حبیب اللهیان؛ نویسنده کتاب
حجتالاسلام محمدعلی حبیباللهیان نویسنده و پژوهشگر حوزوی، دانشآموختهی حوزهی علمیهی اصفهان بوده و هماکنون مشغول تحصیل خارج فقه و اصول است. وی ده سال است که به تدریس دروس مختلف حوزوی از جمله ادبیات عرب، فقه و اصول مشغول است. حجتالاسلام محمدعلی حبیباللهیان در اولین اثر داستانی خود با نام ستارهها چیدنی نیستند به بررسی ابعاد مختلف مسالهی حجاب پرداخته است. به گفتهی محمدعلی حبیباللهیان اساس داستان این کتاب روایتی است که حجتالاسلام آقاتهرانی، امام جمعهی سابق نیویورک، آن را نقل کردهاند.
این نویسنده و پژوهشگر برای نگارش رمان ستارهها چیدنی نیستند سه سال زمان گذاشته است و خود با اشاره به این مدت زمان میگوید: «در این سه سال، همه زندگی بنده وقف این کتاب شده است و حدود دو سال مطالعه و فیش برداری و یک سال نگارش کتاب زمان برده است.» محمدعلی حبیباللهیان در توضیح اینکه چرا مسالهی حجاب برای او به نوعی دغدغه بوده است عنوان میکند که: «در حوزه فقه و اصول تدریس میکنم و چون در خانواده مذهبی تربیت شدم و پدرم به مساله عفاف و حجاب تاکید داشت برای من نیز دغدغه شد و به همین دلیل، وارد بحثهای معارفی شدم و در شرایط کنونی حاضر، اهمیت حجاب را همه به خوبی درک میکنیم.»
کتاب ستاره ها چیدنی نیستند چند صفحه است؟
کتاب ستاره ها چیدنی نیستند به کوشش نشر معارف در سال ۱۴۰۰ در ۳۷۶ صفحه و به تعداد ۴۸ هزار نسخه منتشر شده است.
جملاتی از متن کتاب ستاره ها چیدنی نیستند
«صبح زود روز یکشنبه، وقتی پدر و مادر سارا هنوز خواب بودند، سارا بهسمت مرکز اسلامی نیویورک به راه افتاد و ماشا هم در میانهٔ راه به او پیوست. سارا با لبی خندان و صورتی بشاش به ماشا رسید. وقتی ماشا از او علت خوشحالیاش را پرسید؛ سارا گفت که برایش باورنکردنی بوده که بعد از صحبت با پدرش، تا حد زیادی از شدت مخالفت پدرش کم شده است.
موضوع از این قرار بود که: شب گذشته، سارا بعد از چند روز ماندن پیش ماشا، بالاخره عزمش را جزم کرد که به خانه برگردد و با پدرش صحبت کند. برای همین وقتی پس از تماس تلفنی ماشا به پدرش -که به خواست سارا انجام شد- فهمید پدرش کمی سرحال است و وقت مناسبی برای صحبت کردن با اوست، از ماشا خداحافظی کرد و به خانهشان رفت.
وارد ساختمان که شد، رفت کنار پدرش نشست. دست او را لمس کرد و با لحنی آرام از او درخواست کرد که به حرفهایش گوش دهد. پدرش ابتدا چندان توجهی نکرد اما وقتی سارا بدون مقدمه گفت: «پاپا! اصلاً میدونی من دستور دارم که به شما احترام بذارم؟ این چند روز بارها میخواستم داد و فریاد راه بندازم و... اما باید طبق این دستور عمل کنم. چون احترام به شما برای من یه وظیفهست. اینو میدونستی پاپا؟... روحانی مسلمانی که باهاش آشنا شدم بهم گفت نباید به پدر و مادرت بیاحترامی کنی. حتی نباید بهشون بد نگاه کنی. تا خدا از دستت راضی باشه. این یه دستوره توی دین اسلام پاپا! همون که این دستور رو داده، نوع پوشش من رو هم تعیین کرده... اون وقت شما میخواین من با اون مخالفت کنم؟ چرا آخه؟...» پدرش نتوانست به حالت قهر خودش ادامه دهد. سارا ناباورانه دید که خطوط صورت پدرش تغییر کرد و نگاهش از حالت عصبی و ناراحت تبدیل شد به کنجکاوی و دقت.
پدر سارا در حالیکه سعی میکرد چهرهاش بیتفاوت و خنثی باشد، پرسید: «مگه نگفتی دین مسلموناست؟» سارا دست پدرش را فشار داد و با ذوق گفت: «چرا! ولی نه اون اسلامی که به ما گفتن. پاپا اگه قوانینش رو برات بگم باورت نمیشه! حضرت محمد کاملترین دین رو برای آدمها آورده. یقین دارم نمیدونی این دین به تمام جزئیات زندگی آدم، روحش، روانش، جسمش، حتی خواب و خوراکش توجه کرده. پاپاجون...» پدر سارا دستش را از توی دست سارا بیرون کشید و موهایش را مرتب کرد. بعد نگاهش را سمت اتاق سارا انداخت و گفت: «پاشو یه منبعی از این اطلاعات بیار ببینم.» و... شده بود آنچه سارا میخواست اتفاق بیفتد. گرچه مادر سارا مثل پدرش راضی و آرام نشده بود و هنوز اکراه داشت از اینکه سارا با کسانی که او را با اسلام آشنا کردهاند، رفتوآمد داشته باشد؛ اما حرف آخر را پدرش زد و گفت: «پس... هربار که جلسهای رفتی، هرچی شنیدی و بهت گفتن باید برای من واگو کنی. هر کتابی هم که بهت دادن، به منم باید بدی ببینم چی توش نوشته. باید بدونم دیگه از پدر و مادر چی میگه این دین؟»»
دیدگاه خود را بنویسید