کتاب به من بگو پاسدار نوشته شهناز گرجیزاده، داستان زندگی و مبارزات شهید لاریزاده، یکی از پاسداران برجسته انقلاب اسلامی را روایت میکند. این کتاب به مأموریتهای شهید در کردستان، اسارت ۱۱ماهه توسط کومله و شهادت او میپردازد. شهید لاریزاده با رفتار و منش خود، الگویی از انسان انقلابی و مسلمان ارائه کرد. گرجیزاده با قلمی روان ابعاد انسانی و مبارزاتی این شهید را به تصویر کشیده است.
محصولات مرتبط
معرفی کتاب به من بگو پاسدار اثر شهناز گرجیزاده
کتاب به من بگو پاسدار نوشته شهناز گرجیزاده، روایتگر زندگی و مبارزات شهید لاریزاده، یکی از چهرههای برجسته پاسداران انقلاب اسلامی است. این کتاب که توسط انتشارات راه ماندگار منتشر شده، علاوه بر بازتاب زندگی این شهید بزرگوار، خواننده را با ددمنشیها و جنایتهای گروهک ضدانقلابی کومله نیز آشنا میکند.
موضوع و محتوای کتاب
شهید لاریزاده پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با تقویت مبارزات خود، به یکی از پیشگامان حفظ انقلاب و مقابله با توطئههای داخلی و خارجی بدل شد. این کتاب بهطور ویژه به فعالیتهای شهید در کردستان میپردازد؛ جایی که وی به همراه گروه بلالی، مأموریتهای متعددی برای آزادسازی شهرها و روستاهای اشغالشده توسط گروهکهای ضدانقلاب انجام داد.
یکی از بخشهای تأثیرگذار کتاب، ماجرای اسارت ۱۱ماهه شهید لاریزاده به همراه همرزمش، شهید ابراهیم جمالی، توسط نیروهای کومله است. این دوران، شهید را به نماد بارز یک انسان انقلابی و پاسداری واقعی تبدیل میکند. او در اسارت نیز با رفتار و منش خود، تأثیری عمیق بر دوستان و حتی دشمنانش گذاشت. اما سرانجام، کومله بهطور وحشیانهای او و چند تن از اسرا را به شهادت رساند. پس از شهادت این قهرمانان، رادیو کومله اعلام کرد که "پنج تن از سران جمهوری اسلامی اعدام شدند".
نگاه نویسنده
شهناز گرجیزاده با قلمی روان و شیوا، توانسته است شخصیت شهید لاریزاده را بهخوبی به تصویر بکشد. او علاوه بر بازتاب جنبههای مبارزاتی و انقلابی این شهید، به ابعاد انسانی و اخلاقی وی نیز توجه ویژه داشته است. روایتها و مستندات دقیق این کتاب، خواننده را به عمق ماجراها و شرایط دشوار آن دوران میبرد.
شهناز گرجیزاده پیش از این نیز با کتاب جنگ و دوچرخه، خاطرات فرهنگیان آموزش و پرورش استان خوزستان را در سال ۱۴۰۰ به رشته تحریر درآورده بود. او با کسب رتبههای برتر در جشنوارههای استانی و ملی همچون خاتم، ادب و جهادگران، جایگاه خود را بهعنوان یک نویسنده توانا و متعهد تثبیت کرده است. همچنین گرجیزاده داوری چندین مسابقه داستاننویسی را بر عهده داشته که نشان از تسلط او بر این حوزه دارد.
چرا باید این کتاب را خواند؟
کتاب به من بگو پاسدار برای تمامی افرادی که به تاریخ انقلاب اسلامی، مبارزات مردمی و فداکاریهای پاسداران انقلاب علاقه دارند، اثری ارزشمند است. این کتاب نهتنها روایتگر زندگی یک قهرمان ملی است، بلکه بازتابی از آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی نیز به شمار میرود. روایتهای این کتاب، علاوه بر آگاهیبخشی، الهامبخش خواننده برای مقابله با سختیها و حفظ ارزشها در شرایط دشوار است.
به من بگو پاسدار اثری است که بهخوبی توانسته بخشی از تاریخ معاصر ایران را روایت کند. شهید لاریزاده بهعنوان قهرمانی که جان خود را در راه آرمانهای انقلاب فدا کرد، الگویی ماندگار برای نسلهای آینده است. مطالعه این کتاب، فرصتی است برای آشنایی عمیقتر با یکی از چهرههای درخشان انقلاب و پاسداران آن.
شما میتوانید این کتاب را با بهترین قیمت و ارسال فوری از فروشگاه اینترنتی کارون آنلاین تهیه کنید.
شهید صفرعلی لاریزاده؛ نماد ایثار و مقاومت
شهید صفرعلی لاریزاده، متولد 19 اسفندماه 1332، یکی از برجستهترین پاسداران انقلاب اسلامی بود که در راه دفاع از آرمانهای انقلاب و مبارزه با گروهکهای ضدانقلاب، جان خویش را نثار کرد. او در هشتم تیرماه 1360، پس از 11 ماه اسارت و تحمل شکنجههای وحشیانه توسط گروهک دموکرات، به شهادت رسید و الگویی ماندگار از شجاعت، استقامت و وفاداری به ارزشهای اسلامی از خود به یادگار گذاشت.
حضور در کردستان و فداکاریهای جاودان
با آغاز ناآرامیها در کردستان، شهید لاریزاده به همراه گروه بلالی راهی این منطقه شد. او در مأموریتهای متعدد برای آزادسازی مناطق اشغالشده شرکت کرد. در یکی از این عملیاتها، همراه با دو همرزم دیگر، با شجاعت راه عقبنشینی نیروهای خودی را باز کرد و در نهایت به اسارت دشمن درآمد.
ایستادگی در برابر شکنجهها
طی 11 ماه اسارت، شهید لاریزاده تحت سختترین شکنجهها قرار گرفت، اما هیچگاه از آرمانهای خود کوتاه نیامد. دشمن بارها به او پیشنهاد اماننامه داد، مشروط بر اینکه از امام خمینی (ره) برائت بجوید، اما او با رد تمام این پیشنهادها، زجر بریدن زبان و دیگر شکنجههای دردناک را به جان خرید. این استقامت مثالزدنی، او را به نماد واقعی یک پاسدار تبدیل کرد.
خاطرهای از زندگی شهید
یکی از خاطرات زیبا و تأثیرگذار از زندگی شهید لاریزاده به دوران نامزدی او بازمیگردد. همسرش تعریف میکند که اتاقی را برای او آماده کرده بود و هنگام تمیز کردن، شهید را در چارچوب در دید. با لبخند به او گفت: "صفرعلی، قبل از اینکه دیوارها خراب شوند، دست زنت را بگیر و بیار." شهید با خنده پاسخ داد: "تا این انقلاب سر و سامان نگیرد، سر و سامان نمیخواهم." این جمله نشاندهنده روحیه انقلابی و اولویتهای والای او در زندگی بود.
شهادت و جاودانگی
در نهایت، شهید لاریزاده در هشتم تیرماه 1360، پس از تحمل شکنجههای فراوان، به شهادت رسید. پیکر پاک او در یکی از جادههای کردستان پیدا شد. دشمنان انقلاب با این اقدام نشان دادند که هیچگاه نتوانستند او را از آرمانهایش دور کنند.
یکی از دوستان شهید می گفت: ای کاش می شد حرف ها و کارهای صفرعلی را در تاریخ مقاومت این مرز و بوم ثبت می کردیم؛ چرا که
منش صفرعلی در زندگی، بیانگر عقیده جوانانی است که خود را فدایی اسلام می دانستند و آگاهانه مرگ سرخ را به آغوش کشیدند و همچون پرنده ای سبکبال به اوج آسمان ها پرواز کردند.
طمع پیشگان به خاک میهن، هرگز نخواهند فهمید در مبارزه برای وطن با نام خدا، قطره قطره خون شهید طوفانی است که بنیاد عنکبوتی هر مدعی تفرقه را بر باد فنا خواهد داد. هر چند شنیدن مظلومیت امثال شهید صفرعلی، غمی بزرگ بر دل هر انسان آزاده ای است؛ اما بشارت خداوند به مقام و منزل شهید، درد حرمان را به آرامشی ناب تبدیل میکند.
ای کاش ما جاماندگان قافله را هم بر سفره نعمت عندربهم به سلامی و دعایی شریک سازند. با خانم کبری لاری زاده در مدرسه آشنا شدم. ایشان مربی پرورشی و من مدیر بودم. صبوری و دلسوزی از خصلت های همیشگی او بود. نسبت به ارزش ها و دفاع از آنها هیچ نوع اغماضی نداشت و گاهی با بغض از برادری سخن می گفت که در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به شهادت رسیده بود و از مادری که غم فرزند او را شکسته و بیمار کرده بود.
روزی با دوستان به عیادت مادر ایشان رفتیم. کنار گلخانه روی تشک سفیدی خوابیده بود. به ما گفته شد ایشان، کمتر کسی را می شناسد و تقریباً از محیط اطراف بی خبر است.
دلم می خواست برخیزد و با ما سخن بگوید؛ اما او در جامه سفید مَلمَل که لطافت و تمیزی آن چشم نواز بود، چشم هایش را بسته و بین خواب و بیداری بود. حدود یک ساعتی آنجا بودیم. در مورد موضوعات مختلفی از جمله آقا صفرعلی، حرف زدیم. در تمام مدت یک چشمم به مادر بود. در رختخواب که جابجا می شد ذکری بر زبانش جاری بود.
اندیشیدم از روی عادت می گوید؛ اما کمی که گذشت متوجه شدم، ذکرها متفاوت انتخاب می شوند، یا رحمان، یا رحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد، یا حی و یا قیوم و....
آن روز معنای این سخن را فهمیدم برخی چنان یاد خدا با جانشان عجین است که وجودشان مترنم نام دوست شده است. گذشت و گذشت... سالها، و ذهن من، مادر شهید را در جانم نگاشت. در اسفند نود و نه کرونا بر من هم چیره شد. شب از نیمه گذشته بود. هر چند خواب را تمنا می کردم اما نفسی که سخت بالا می آمد مرا به اندیشه فرو برد.. حالا؟ در آستانه بهار که اینقدر دوستش دارم؟! به دنبال چاره ای، توسلی و تضرعی بودم. ذهنم به بهشت شهدا پرکشید. از باب التطهیر وارد شد از قطعه والدین شهدا گذشت؛ رفت تا رسید به مزار آقا صفرعلی از او هم عبور کرد و به مادر رسید. به او قولی دادم و...
صدای اذان به صبح زندگی دعوتم کرد و عهدی که بسته بودم. سالها کار فرهنگی و در خلال آن فعالیت در دبیرخانه کشوری و استانی آمادگی دفاعی و لمس مفهوم تلخ و شیرین شهید و شهادت از اوان جوانی، انگیزه نیرومند دیگری بود که مرا به تلاش برای تدوین این کتاب ترغیب کرد. کار با پیاده کردن ده ساعت صوت از سخنان دوستان و همرزمان شهید که به لطف الهی از سوی خانواده محترم شهید، حفظ شده بود، آغاز گردید. خاطراتی که از زبان شهید صدرالله نوری، شهید سید مهدی موسوی، عبدالکریم داوری، علی داودی در کتاب آمده از نوارها پیاده شده است.
علاوه بر آن مصاحبه با جناب آقایان حسن قاصدزاده، رضا حیاتی، سیامک بمان، شکرالله جراحزاده، احمد چاووشی، رمضان لطفی فروشانی و دستنوشته هایی از پرویز حیات رمضانی، امیر جاشی، عبدالحسین شریف نیا و حمید هنرور ما را به خلق این اثر رسانید.
پس از دریافت هر مطلبی اعم از صوت، دستنوشته و مصاحبه نوبت به پرسوجو از اهل فن و افراد مطلع، رجوع به کتب و بررسی سایت های مرتبط می رسید و این کمک شایانی بود به رفع اشتباههای احتمالی و ثبت وقایعی که بیش از چهل سال از آنها می گذشت. البته در تمام مسیر از عنایت الهی و رهنمودهای سرور بزرگوار خانم کبری لاری زاده بهره مند بودم. ادعایی نیست که در این کتاب نواقصی وجود نداشته باشد؛ اما تلاش در نهایت صحت، صداقت، رعایت امانتداری و پژوهش در اسناد قابل دسترس بوده است.
هنگام جمع آوری و تدوین مطالب که بیش از یک سال به طول انجامید با خاطراتی در بخش غرب کشور و کردستان برخوردم که برخی مستقیم درباره شهید لاری زاده نبود. وقایعی که از عمق فاجعه در آن دیار و در آن زمان حکایت داشت و به یُمن نام شهید صفرعلی لاری زاده در زمانه حال بار دیگر پرونده سیاه اعضای حزب دموکرات و کومله را برملا می سازد؛ بنابراین به منظور تبیین مظلومیت رنج کشیدگان در پاره تن ایران، کردستان عزیز این موارد از خاطرات راویان حذف نگردید.
اعتراف میکنم اگر خاطرات تلخی را که از زبان همرزمان و هم سلولی های شهید که در همان یکی دو سال اول شهادت ایشان و در اوج جنگ تحمیلی ضبط شده است را با گوش خود نشنیده بودم و به سخن سرشار از مقاومت و رنج ایشان در هنگام پیاده سازی نوارها واقف نمی شدم، شاید باور آن برایم مشکل بود. در ضمن تحقیق به مواردی از جنایات حزب دمکرات، کومله، منافقین و نقش حمایتی رئیس جمهور مخلوع بنی صدر، نسبت به مردم شهر و روستا، وابستگان به این گروهکها و نیروهای نظامی و غیرنظامی مأمور در آن خطه مواجه شدم.
جنایاتی که شنیدن آن آدمی را به حیرتی عمیق فرو می برد. آنان که هر ظلمی را برای نابودی نهال نوپای انقلاب اسلامی روا داشتند.
هر حرفی با گلوله، شکنجه و ترور پاسخ داده شد. زخمی ها بر تخت بیمارستان گلوله باران شدند و سر از تنشان جدا گردید. اجساد برخی از مجروحان بعد از کشتن در چاله های اطراف شهر انداخته شد. مجروحان ارتشی و سپاهی با تزریق آمپول و داروهای خطرناک
به شهادت رسیدند. جهادگرانی را که به برکت انقلاب اسلامی به قصد خدمت و آبادانی در مناطق محروم آن دیار به کار مشغول بودند، محکوم به اسارت و شهادت با سخت ترین شکنجه ها شدند. با همه این تفاصیل، ثمره خون این رشید مردان حماسه ساز، اینک انقلاب تناور و استوار به حیات طیبه خود ادامه داده و روز به روز بالنده تر از پیش میگردد. باشد که هر ایرانی خود را مسئول پاسداشت انقلابی که داعیه دار صلح و عدالت است، بداند و برای افتخار و سربلندی آن تلاش کند.
و الحمدالله رب العالمین
زمستان 1402
شهناز گرجی زاده
خوزستان – اهواز
دیدگاه خود را بنویسید