کتاب یاران ناب 18 لبیک در آسمان خاطراتی از شهید عباس بابایی اثر علی اکبری مزدآبادی

از {{model.count}}
تعداد
نوع
ویژگی‌های محصول
  • نویسنده: علی اکبری مزدآبادی
  • ناشر: یا زهرا (س)
  • تعداد صفحه: 160
  • قطع: رقعی
فروشنده فروشنده: کارون آنلاین
آماده ارسال ناموجود
58,000
11%
52,000 تومان
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

کتاب لبیک در آسمان خاطراتی از خلبان شهید عباس بابایی است سرداری سربدار. این کتاب جلد 18 ام از مجموعه کتاب های یاران ناب است که 17 جلد پیشین آن با خاطراتی از حضرت امام خمینی رحمة الله علیه در جلد اول آغاز می شود و با کتاب هفدهم با عنوان حاج قاسم ادامه یافته است. در کتاب حاضر 53 خاطره از این شهید بزرگوار نقل شده است. صفحات فرد سراسر این کتاب به تصاویر نوجوانی و دوره اعزام در آمریکا و عکس های دیگر ایشان مزین است. کتاب با وصیت نامه و عکس هایی از مراسم شهادت شهید عباس بابایی پایان می یابد.

محصولات مرتبط

من و عباس پسر عمو دختر دایی بودیم . او متولد چهارده آذر1329 و من متولد خرداد1337 در بیمارستان بوعلی قزوین. ما هر دو در خیابان سعدی قزوین زندگی می کردیم. به دلیل رفت و آمد زیاد خانوادگی  من و عباس از بچگی باهم هم بازی بودیم و با هم درس می خواندیم. عباس با اینکه در رشته پزشکی قبول شده بود اما خلبانی را انتخاب کرد. آن ایام ما د ر مشهد زندگی می کردیم. او قبل از رفتن به آمریکا آمد مشهد و با پدرم که دایی اش می شد به عنوان بزرگتر مشورت کرد و ایشان را برای رفتن به آمریکا متقاعد کرد.

عباس قبل از رفتنش به آمریکا برای اینکه خودش را مقید کند که به فکر نامحرم نباشد و برای دور ماندن از وسوسه شیطان در ذهن خود تصمیم به ازدواج با من را گرفته بود. او پنهانی عکس مرا از آلبوم برداشته و با خود به آمریکا برده بود. یکی از دوستانش به من می گفت:« شما می دونی که عباس چقدر شما رو دوست داره؟پرسیدم:« چطور؟» گفت:« آمریکا که بودیم دخترهای ایرانی مقیم آمریکا و خود آمریکایی ها خیلی راحت بودن و  هیچ حد و حصری نداشتن. اون ها از عباس که چهره زیبایی داشت تقاضاهای مختلف می کردند. اما عباس در اینگونه موارد سرش را پایین می انداخت و بعد از نشان دادن عکس شما به اونها می گفت: ایشون همسر من هستن.» این درحالی بود که من آن زمان کلاس پنجم بودم اما او از همان ابتدا من را برای همسری انتخاب کرده بود.

.

حدود یک سال با عباس در آمریکا هم دوره بودیم. خیلی زود او همه را به خود علاقمند کرد. فرمانده پایگاه آن قدر او را دوست داشت که بهش می گفت:« شمت در هر موقع از شبانه روز که خواستی, می توانی به خانه من بیایی.» در این رفت و آمدها من هم بعضا در کنار عباس بودم. هر وقت به خانه فرمانده پایگاه می رفتیم, عباس سرش را بلند نمی کرد و هیچ گاه نگاه مستقیمی به زن او نداشت. او وقتی این رفتارها را از عباس می دید می گفت:« شاید در ظاهر این گونه نشان دهد که شما خجالت می کشید اما ورای این خجالت کشیدن یک باور خاصی وجود دارد که باعث می شود شما رعایت حریم خانه من را بکنید.» در آداب و رسوم آنها چیزی به عنوان حیا مطرح نیست. رفتار عباس هم سراسر حجب و حیا بود. به همین خاطر گاهی اوقات احساس می کردم وقتی آمریکایی ها به او نگاه می کنند، شخصیت فرهنگی خودشان را زیر سوال می بینند.

نویسنده
علی اکبری مزدآبادی
ناشر
یا زهرا (س)
تعداد صفحه
160
قطع
رقعی
نوع جلد
جلدنرم
شابک
۹۷۸۶۰۰۷۵۹۴۴۶۹

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...